تازگی باهم بازی می کنیم . انگار که بازی کردن رو دوست داریم . غیر مستقیم حرف زدن ٬ بلا تکلیف ماندن ٬ گیج شدن ٬ اینکه فکر کنی ٬ منظورش منم ؟ اینکه فکر کند ٬ منظورش منم ؟ بعد هر دو هم منظورمان به هم است ٬ اما آنچنان غیر مستقیم بین اینهمه ادم باهم حرف میزنیم ٬ انگار که یک مخاطب دور افتاده ای ٬ ان طرفها ٬ جایی که این جا نیست ٬ داریم . مخاطب خاص خاص ! نه مخاطبی که همین گوشه بین اینهمه عامیت ایستاده .
ما همش داریم بازی می کنیم ٬ حقیقت اینکه بازی کردن با هم را دوست تر داریم تا رودرو حرف زدن !